خونه خاله هانیه
خانوم خوشگله سلام... خیلی وقت بود که میخواستیم بریم خونه خاله هانیه و از اونجایی که خاله بیشتر روزهای هفته را دانشگاه هستش فرصت نمیشد بریم دیدنش تا اینکه بالاخره هرچی خاله سعی کرد بپیچونتمون ما با پررویی تمام خودمون را خونشون دعوت کردیم (شوخی کردم خاله ای خیلی مهمون دوست داره) از عید دیگه خونشون نرفته بودیم صبح ساعت 11 بیدار شدی و لباسهات را عوض کردم و وسایلت را جمع کردم و زنگ زدیم آژانس و رفتیم خونه خاله ای.. به به چه دخمل خوشتیپی دارم من شما اول که خاله بغلت کرد زیاد تحویلش نگرفتی اما یخت سریع آب شد و رفتی دنبال خرابکاری ،رفتی تو اتاق خاله و هرچی وسایل داشت می خواستی برداری خاله دو تا...